وانشات گل رز پارت سوم
@سلام هیونگ
$هیونگ؟😳
&آمــــم آره یونگی بهترین دوست تهیونگه از بچگی باهمن براش مث داداش بزرگتره
$آهان باشه
@خب عزیزم ما دیگه بریم(اشاره به میکایو)
&باشه
$کــــجــــــا؟
@باید بریم که شما هم تنها باشین خو
&اوهوم😐
$بـاشـهـ 😑
(تهیونگ و میکایو رفتن ا.ت و یونگی تنها موندن)
(یونگی صندلی رو کشید عقب تا ا.ت روش بشینه )
$خیلی ممنون
#خواهش میکنم
(ا.ت نشست و یونگی صندلی رو هل داد جلو)
$بازم ممنون
#خواهش میکنم
$😐
#عهم خب شما اسمتون چیه خانوم؟
$عام لی ا.ت
#خوشبختم منم مین یونگی هستم 25سالمه
(سنشو همینجوری زدم)
$منم 23سالمه
(بعد از کلی حرف تهیونگ و میکایو اومدن)
@چطور بود هیونگ؟
#دختر خیلی خوبیه
&آجی چی شد خوب بود
$اوهوم🙂🤞
(همه راه افتادن که برن تو راه تهیونگ و یونگی باهم رفتن میکایو و ا.ت هم باهم)
&خو آجی بگو
$چی بگم🤣
&نخند بگو چی شد
$خب باشه مرد خیلی جذاب و خوشگل و خوشتیپه و برعکس قیافش خیلی مهربون و باشخصیت بود ازش خوشم اومد
&عووووو بعد از سالها یکی به دل آجی ما نشست
$آره😉🙂
(یونگی و تهیونگ)
@هیونگ بگو دیگه چیشد چطور بود
#خیلی شیرین بود خیلی هم خوشگل مهربونیش حد نداشت به دلم نشست فک کنم عاشقش شدم
@ععووووووووو
(میکایو و ا.ت)
$من خستم میرم بخوابم
&باش شب خوش
ا.ت رف تو اتاق درو هم فقل کرد نصف شب صدای جیغ اومد میکایو پاشد و رفت تو سالن متوجه شد ا.ت جیغ میزنه
&ا.ت خوبی درو باز کن درو باز. کن
میکایو که دید ا.ت درو باز نمیکنه زنگ زد به تهیونگ و یونگی اونام سریع اومدن (با لباس خواب)
#ا.ت درو باز کن
(هیچ جوابی نشنید)
بعد از کوبیدن چنتا مشت به در صدای داد ا.ت قط شد یونگی بیشتر نگران شد و درو شکوند
وقتی رفت تو اتاق ا.ت اونو عرق کرده روی تختش ولو دید از حال رفته بود سریع بغلش کرد و دوید سمت ماشینش اونو تا بیمارستون رسوند
یه ساعت بعد
#بهتری؟
$این بار هزارومه که میپرسی آره خوبم
دکتر به یونگی گفته بود چیز خاصی نیس کابوس دیده جیغ کشیده و از ترس زیاد از حال رفته
(رفتن خونه)
یه هفته بعد
&کجا میری
$پیش یونگی
&بای
$حسووود🤣👌
وقتی رفت پیش یونگی دید که یه کت شلوار خوشگل مشکی پوشیده و یه گل رز و حلقه تو دستشه و بهش پیشنهاد ازدواج داد ا.ت هم قبول کرد تا ابد با خوبی وخوشی زندگی کردن
پایان
$هیونگ؟😳
&آمــــم آره یونگی بهترین دوست تهیونگه از بچگی باهمن براش مث داداش بزرگتره
$آهان باشه
@خب عزیزم ما دیگه بریم(اشاره به میکایو)
&باشه
$کــــجــــــا؟
@باید بریم که شما هم تنها باشین خو
&اوهوم😐
$بـاشـهـ 😑
(تهیونگ و میکایو رفتن ا.ت و یونگی تنها موندن)
(یونگی صندلی رو کشید عقب تا ا.ت روش بشینه )
$خیلی ممنون
#خواهش میکنم
(ا.ت نشست و یونگی صندلی رو هل داد جلو)
$بازم ممنون
#خواهش میکنم
$😐
#عهم خب شما اسمتون چیه خانوم؟
$عام لی ا.ت
#خوشبختم منم مین یونگی هستم 25سالمه
(سنشو همینجوری زدم)
$منم 23سالمه
(بعد از کلی حرف تهیونگ و میکایو اومدن)
@چطور بود هیونگ؟
#دختر خیلی خوبیه
&آجی چی شد خوب بود
$اوهوم🙂🤞
(همه راه افتادن که برن تو راه تهیونگ و یونگی باهم رفتن میکایو و ا.ت هم باهم)
&خو آجی بگو
$چی بگم🤣
&نخند بگو چی شد
$خب باشه مرد خیلی جذاب و خوشگل و خوشتیپه و برعکس قیافش خیلی مهربون و باشخصیت بود ازش خوشم اومد
&عووووو بعد از سالها یکی به دل آجی ما نشست
$آره😉🙂
(یونگی و تهیونگ)
@هیونگ بگو دیگه چیشد چطور بود
#خیلی شیرین بود خیلی هم خوشگل مهربونیش حد نداشت به دلم نشست فک کنم عاشقش شدم
@ععووووووووو
(میکایو و ا.ت)
$من خستم میرم بخوابم
&باش شب خوش
ا.ت رف تو اتاق درو هم فقل کرد نصف شب صدای جیغ اومد میکایو پاشد و رفت تو سالن متوجه شد ا.ت جیغ میزنه
&ا.ت خوبی درو باز کن درو باز. کن
میکایو که دید ا.ت درو باز نمیکنه زنگ زد به تهیونگ و یونگی اونام سریع اومدن (با لباس خواب)
#ا.ت درو باز کن
(هیچ جوابی نشنید)
بعد از کوبیدن چنتا مشت به در صدای داد ا.ت قط شد یونگی بیشتر نگران شد و درو شکوند
وقتی رفت تو اتاق ا.ت اونو عرق کرده روی تختش ولو دید از حال رفته بود سریع بغلش کرد و دوید سمت ماشینش اونو تا بیمارستون رسوند
یه ساعت بعد
#بهتری؟
$این بار هزارومه که میپرسی آره خوبم
دکتر به یونگی گفته بود چیز خاصی نیس کابوس دیده جیغ کشیده و از ترس زیاد از حال رفته
(رفتن خونه)
یه هفته بعد
&کجا میری
$پیش یونگی
&بای
$حسووود🤣👌
وقتی رفت پیش یونگی دید که یه کت شلوار خوشگل مشکی پوشیده و یه گل رز و حلقه تو دستشه و بهش پیشنهاد ازدواج داد ا.ت هم قبول کرد تا ابد با خوبی وخوشی زندگی کردن
پایان
- ۱۳.۳k
- ۲۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط